محمد سعید صالحی فیروزآبادی .شرح دو صحنه ای که به نظر با یکدیگر ارتباطی ندارند. یک مسافرت لذت بخش و یک جنگ خانگی.

صحنه اول :

بعد از یک سال ، یک هفته را به خودم مرخصی دادم.با خانواده عازم شدیم. اول رشت و بعد جاده زیبای اسالم به خلخال،اردبیل ،آستارا،دوباره اردبیل،تبریز، ارومیه،مهاباد،بوکان،سنندج،همدان،اصفهان و سرانجام یزد. نگران نباشید . پول بنزین زیاد نشد.هنوز دویست و خورده ای بنزین صد تومانی در کارتم باقی مانده.بیشتر شبها را هم در چادر می خوابیدیم. ایران زیباییهای زیادی برای دیدن دارد. امیدوارم  قسمتتان بشود. و شما عزیزان نیز بتوانید زیباییهای سرزمینمان را ببینید.ولی لذت بخش ترین خاطره این سفر برخورد با هموطنان گیلک و ترک و کرد در طول سفرمان بود.برای پرسیدن آدرس ،کنار جاده یا خیابان توقف می کردیم. یک سلام علیکم و یک نگاه مهربانانه  آنها را از جا می جهاند.آدمها خیلی هوشیارند. با همان نگاه اول می توانند بفهمند دوستشان داری یا نه؟ مهماندوستی و غریب نوازی هموطنانم ،زیباترین خاطره این سفر بود.

صحنه دوم:

چند سال پیش در حال و هوای آن دوران دو همشهری یزدی بر سر  ماجرایی با هم  درگیر می شوند. و هر چند روز یک بار اشک یکدیگر را در می آورند. کار به شکایت و دادگاه   میرسد .چند سال میگذرد.هر دو آنها پخته تر شده اند.دیگر به هم گیر نمی دهند.و در رسانه هایی که در  اختیار دارند،کمتر به یکدیگر نیش و کنایه می رنند.

آخر آنها آدمهای  معروفی در شهرمان هستند.حرفم را تصحیح میکنم،آنها آدمهای معروفی در فضای مجازی شهرمان هستند. ناگهان پس از چند سال مامور دادگاه  حکم جریمه ای چند صد هزار تومانی را به خاطر دعواهای گذشته  به در خانه یکی  از آنها می آورد.جریمه شدن خیلی سخت است. خدا نصیبتان نکند .

خود من دو سال پیش ده هزار تومان جریمه شدم. نمیدانید چه الم شنگه ای را به راه انداختم. خدا رحم کرد و رسانه ای نشد. آخر دو سال پیش من نه در دنیای واقعی و نه در عالم مجازی  آدم معروفی نبودم و کسی برایم تره هم خورد نمی کرد.خدا کند تا آخر عمرم هم کسی برایم تره خورد نکند. روزی راز این نکته را برایتان خواهم گفت .

از اینکه به حاشیه رفتم  مرا ببخشید .حاشیه رفتن متن  و هدف از نوشتن را سلاخی می کند. داشتم می گفتم. مامور دادگاه حکم جریمه را به همشهریمان تحویل داد. ناگهان همه خاطرات تلخ گذشته به سر همشهری معروفمان هجوم  آورد.

آخر او این چند مدت گذشته  سعی کرده بود دیگر به آن خاطرات فکر نکند . این را از مطالب وبلاگش می توان فهمید.ولی حکم جریمه به در خانه اش آمده بود. جریمه تاثیر خودش را گذاشت. احساسش به وی میگفت نباید تند برود. اما عصبانیت کار خودش را کرد. چند مطلب و ایما و اشاره که باعث فروکش کردن عصبانیتش می شد در وبلاگش گذاشت و وبلاگش را به روز کرد. نمیدانم چند ساعت بود یا چند روز. مجالی برای مرور گذشته پیدا کرد. یادش آمد دیگر دوره  این دعواهای به قصد کشت  تمام شده . نه خودش دیگر آن آدم گذشته بود و نه رقیبش. بلند شد رفت سر رایانه اش و مطالب مربوطه را پاک کرد. اما افسوس دیگر دیر شده بود.تیر از چله رها شده بود و به قلب دیگری نشسته بود.و به آن دیگری همان حال دست داد که چند ساعت یا چند روز قبل به دیگری.

بازندگان

کاملا مشخص است برنده این دعوا کیست. در هنگامی که قیمت نفت در حال پایین آمدن است  سیصد هزارتومان به معنی این است که دولت سه بشکه نفت هشتاد دلاری را هریک ،صد و شصت یا صد و هفتاد  دلار فروخته است.اما بازنده اصلی این دعوا هر دو همشهری بزرگوارمان می باشند. کینه یعنی فرستادن انبوه خاطرات به درد نخور و رنج آور به گنجینه ای که بایستی ارزنده ترین جواهراتمان را در آن قرار بدهیم.خوب به مطالب درج شده در دعواهای این دو مرد شریف نگاه کنید  و مطالب به درد بخوری که به درد ساختن جامعه مان و شهرمان می خورد از آنها استخراج کنید.

هنری که انسانها را قربانی میکند:

 همه ما نگاه بخشی نگرانه به گرفتاریهای روزمره مان داریم.هر کسی از زاویه دید خودش به گرفتاریهای خود و اجتماعش نگاه میکند.این گناه ما نیست که زاویه دیدهایمان متفاوت است.خداوند ما را طوری قرار داده است که بتوانیم همه ما با جمع  دیدگاههایمان تصویر کاملی از گرفتاریهای خود و اجتماعمان را به دست آوریم.اما در هنگام جمع این دیدگاهها و اختلافاتمان ما دو طایفه هنرمندان بسیار هوشمند داریم:

طایفه اول:این طایفه هوشمندی عجیبی در جدا کردن محصول نظرات آدمها از خود آن آدمها  دارند.اگر کاستی یا خدشه ای در نظرگاههای فردی ببینند سعی میکنند با جداسازی هنرمندانه آن نظرات از شخصیت نظردهنده بدون اینکه کمترین آسیبی به شخصیت نظردهنده وارد شود خود نظرات را به چالش کشیده و تصویر کاملتری را از نظر به چالش گرفته شده را خلق نمایند.

طایفه دوم هنرمندان:

در ابتدا کار این دسته از هنرمندان نیز شبیه به هنرمندان دسته اول می باشد . ابتدا نظرگاههای افراد را به خوبی از شخصیت افراد نظر دهنده جدا میکنند . اما در مرحله بعد به جای به چالش کشیدن نظرات  فرد با هنرمندی خیره کننده شان به بیرحمانه ترین شیوه شخصیت فرد مورد نظرشان را نابود می کنند.اگر اشاره ای نیز به نظرات فرد می شود تنها برای سلاخی بیشتر قربانی می باشد.

نکته بسیار مهم آخر

الگوهای فرمانروایان:

هرچند که  گفته می شود مردمان به دین پادشاهانشان می باشند.ولی این نکته را هم نباید نادیده انگاشت   که فرمانروایان تابع دانشهای مردمانشان هستند.  آدمهایی مانند ما که ادعای چیزی فهمیدن و روشنفکر بودن و نخبه بودن را دارند ،الگوهای فرمانروایان در نوع برخورد با یکدیگر و با مردمشان هستند . آنها به ما نگاه می کنند و نوع برخوردشان را از روی دست ما  می نویسند. اگر شاهد حوادث تاسف بار اجتماعی هستیم .مجرم اصلی در زیر پوست شهرها یمان زندگی می کنند. حاکمان دائما  در حال الگوبرداری از رفتار ما با یکدیگر هستند.با یک سلام و یک نگاه مهربانانه با یکدیگر خود را از زیر دین اشتباهات و خطاهای  جوانانمان برهانیم.

خسته هستم .دیر وقت است. فردا بایستی به سر کار بروم. از اینکه نمی تو.انم متن را ویرایش کنم از شما عذر می خواهم.



  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا